یک کرجی به نام ای. ای. جانسون بی هدف در آب های مه آلود سرگردان بود، بادبان هایش روی عرشه به حال خود رها شده بودند، تیرک افقی جلوی دماغهٔ کرجی کنده شده بود و ریسمان هایش افتاده در آب، دنبالش کشیده می شدند. کسی روی عرشه نبود. ناخدا اچ. لیستر کشتی اش را تا کنار شناور آسیب دیده و ظاهرا متروک هدایت کرد و رفت روی عرشهٔ آن. پایش که به عرشه رسید، از دیدن لکه های بزرگ خون و دسته های خونین موی انسان که همه جا پخش شده بود، وحشت کرد. از پله ها پایین رفت و با صحنهٔ کشتار وحشتناکی روبه رو شد. اتاقک به هم ریخته بود، قتلگاهی تمام عیار. چنان که بعدا شهادت داد: «کف اتاقک و تمام لوازمش لکه لکه یا پوشیده از خون بود.» با یک نگاه هم می شد فهمید کرجی صحنهٔ «فاجعهٔ مخوف و وحشتناکی» بوده است.