داستان مربوط به شاهی ست که پس از کشورگشایی های فراوان و قتل عام های بسیار و فتح و فتوحات خشونت آمیز و وحشیانه در جهان تصمیم می گیرد با استفاده از تکنولوژی سفر به گذشته، خودش را درجوانی مجبور به خودکشی کند تا این لوپ بی وقفه از حرکت بازایستد.

همیشه در خودکشی هایم ناموفق بوده ام؛ همیشه، در همه چیز ناموفق بوده ام.بهتر بگویم، زندگی ام عین خودکشی هایم بوده است. آنچه درباره من وحشتناک و غم انگیز است، اشراف کامل من به موفق نبودنم است ...

کورسوی چراغ های آبادی بعدی پدیدار شده بود.از کنار گورستان گذشتند...

توی دنیا هیچ شغلی مطمئن‌تر از قاچاق انسان نیست تا وقتی که آدما مثل حالا غمگین باشن، ‌مدام به فکر فرار از خاک خودشون می‌افتن.

آری! جهانم جهنم غمگینی ست بی هم قفس شدن غم غمگینی ست چون از شما هزار جهان دورم غمگین تر از جهان شما هستم

چرا امروز باید مقید به سندی باشیم که بیش از دو سده قبل گروه پنجاه وپنج نفره ی انسان فانی آن را تهیه کرده است؟

نویسنده کتاب به تنهایی های یک زن افسرده‌ خانه دار عینیت بخشیده است و در ارایه‌ اطلاعات به مخاطب مقتصدانه و هوشیارانه عمل کرده است.

کتاب افسانه اکنون که با روایت دو راوی ناهم‌ زمان، به دل زمان‌ ها و مکان‌ هایی می‌رود که قصد دارند از پس ماجرای یافته شدن جعبه‌ ای عجیب و شگفت دست به تفسیر جهان و وضعیت‌ هایش بزنند...

این کتاب مسئله‌ نافرمانی را براساس مسئله‌ فرمان‌برداری مطرح می‌کند: زیرا نافرمانی باید در مواجهه با معناباختگی و غیرعقلانی‌بودن جهان، چنانکه هست، بدیهی باشد..