داستان مرد جوان جاهطلب اما فقیری است که آرزو دارد روزی بتواند با تحصیل در دانشگاه کریس مینستر آیندهاش را بسازد و آدم متفاوتی شود، اما سرنوشت برایش خواب دیگری دیده و او را به نقطهی پایان هولناکی میرساند.
ماهر اونسال زندگی کسانی را به عرصهٔ روایت برکشیده است که معمولاً در روند سریع وقایع محو میشوند و رنجها و خاطراتشان تنها در حافظهٔ خودشان باقی میماند.
موزهٔ تسلیم بی قید و شرط نه روایتی منسجم و یکپارچه، که روایتی است چهلتکه از ژانرهای ادبی گوناگون در ساختاری پستمدرنیستی؛ زندگینامه است، خیالپردازی محض است، مستند است و توأمان سوررئالیستی.