این نوشته جستاری بلند یا بهاصطلاح یک «تکنگاری» در باب مفهوم قصّه در شعر حافظ است با تمرکز بر این بیت از او: معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصّهاش دراز کنید
ماهر اونسال زندگی کسانی را به عرصهٔ روایت برکشیده است که معمولاً در روند سریع وقایع محو میشوند و رنجها و خاطراتشان تنها در حافظهٔ خودشان باقی میماند.
موزهٔ تسلیم بی قید و شرط نه روایتی منسجم و یکپارچه، که روایتی است چهلتکه از ژانرهای ادبی گوناگون در ساختاری پستمدرنیستی؛ زندگینامه است، خیالپردازی محض است، مستند است و توأمان سوررئالیستی.