در «مقلد صدا»، برنهارد یکی از تأثیرگذارترین کارهای کمدی سیاه خود را پیش روی خوانندگان میگذارد. مجموعهای از داستانکهای کوتاه ـــکه برخیشان بر اساس داستانهایی است که در گزارش روزنامهها آمده، برخیشان از مکالمات با دیگران و برخیشان از شایعاتی که سر زبانها افتادهـــ که هجونامهای است دقیق و نافذ و گزنده. آنچه در آغاز مجموعهای از داستانهای کوتاه عجیب و غریب مینماید، در ادامه به کیفرخواستی تمامعیار علیه بیهودگی و سترونی و سنگدلی دنیای مدرن، نه تنها در مناطق شهری که در تمامی نقاط دنیا، تبدیل میشود. برنهارد در داستانهایش جهانی را تصویر میکند که به سوی تباهی و فاجعه راه گم کرده است. سیاستمداران، متخصصان، جهانگردان، کارمندان دولت ـــقربانیان معمول برنهارد که از مردمگریزیاش مایه میگیرندـــ یکبهیک تسلیم بدبیاریها میشوند یا دیوانه میگردند و یا جان خود را میگیرند. در کوتاهترین داستان این مجموعه، «پست»، گمنامی و از خودبیگانگیای که در دنیای معاصر رویهای عادی و روزانه شده است را پیش روی ما قرار میدهد: «سالها پس از مرگ مادرمان، پُست همچنان نامههایی را میآورد که به اسم او بود. پُست از مرگِ مادرمان اطلاع حاصل نکرده بود.»