مرد: عشق یعنی خروج از کلبه برای دیدار ماهیت اصلی کلبه. یعنی تا کلبهای نباشه خروجی هم نیست.
اندروس: برای شیکور، کلبه کامیون بود.
مرد: و برای اون دوست لهستانیات کلبه یعنی توجه. به تفنگ دستش بده تا صبح برات شعر میخونه.
اندروس: برای اون دختره چیه؟
مرد: نمیدونم شاید اینکه پدرش رو ببینه.
آندروس: اگر شیکور دستوربده برگردم چیکار کنم؟
مرد: به نظرم باید برگردی.