او همواره در اشعار و نوشته هایش در جست و جوی زنجیره های گسسته ی اشتراک آدمیان است بر این باور است که در جامعه معاصر اشتراک میان آدمیان رو به خاموشی می رود و کم رنگ می شود و همین خود انسان را به ورطه ی بیهودگی و پوچی و نیستی می کشاند.او معتقد بود که وجه مسلط مفاهیم شعر معاصر تنهایی و تفرد آدمیان در زندگی و نگرش به جهان پیرامون است. حال آنکه پذیرش تنوع فرهنگی و فکری به غنای زندگی کمک می کند و به آن تداوم می بخشد. دنیای تضادها دنیای تقارن و هماهنگی است. زندگی چیزی نیست جز لحظه های عشق ورزیدن. شعر تنها نیروی طغیان کننده ی عصر ما است که می تواند همه اجسام و اشیاء را به هم بپیوندد و هستی و زمان را جان بخشد.