کاندید پرسید: «حقیقت دارد که مردم همیشه در پاریس خنداناند؟» کشیش پاسخ گفت: «بله، اما از روی دلخوری و عصبانیت؛ چون مردم با قهقهههای بلند از همه چیز مینالند. اینجا حتی نفرتانگیزترین کارها را با خنده انجام میدهند.»
از اتاق جهانگیر بیرون آمد. خواست برای آخرین بار گلدان بامبو را آب بدهد، به آشپزخانه رفت. چشمش به تابلو افتاد؛ همان تابلویی که مدتها تنها وسیله ارتباطی میان او و جهانگیر بود. بسته کوچکی پیچیده در کاغذ کادوی زیبایی با روبان سپید زیر تابلو به چشم میخورد. با قدمهایی لرزان به سوی آن رفت. روی تابلو نوشته شده بود: “من را ببخش و فرصت بده با آیندهای شیرین، گذشته تلخ را جبران کنیم”
کتاب در بستری داستانی به دغدغههای فروغی دربارۀ سرنوشت ایران و پذیرش مسئولیت در آن برهۀ تاریخی میپردازد و از منظری شخصی تر، واقعه ای تاریخی را بررسی میکند
کتاب «آدمهای عادی» رمانی نوشتهی «سالی رونی» است که نخستین بار در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. «کانل» و «ماریان» در محلهای کوچک بزرگ شدند، اما این تنها شباهت میان آنها است....