یودیت هِرمان در آلیس، شخصیتی اصلی دارد به نام آلیس که درگیر مرگ و غم از دست دادن و عشق است، گرچه داستانها/بخشهای کتاب به نام شخصیتهای دیگری نوشته شدهاند. آلیس انگار چشمانی است که پنج فقدان را از جایی که او ایستاده، تماشا میکنیم.
کودکان چنین اند: آنان به نیروی خواستی مأیوسانه، خاموش بر جهان حکم می رانند و گاه جهان فرمان برشان می شود. بیماری، ژ. را به کودکی بدل کرده بود که نیرویی عظیم داشت و....
در کتاب «هتل شبحزده» نوشتهی ویلکی کالینز، ترجمهی محمود گودرزی میخوانید: پزشکی متشخص و مشهور در مطب خود نشسته و باید بهزودی بر بالین بیماران بستری خود حاضر شود. میانۀ قرن نوزدهم است و همان آداب و رسوم بر مناسبات اجتماعی جاری است. پزشک در شهر خوشنام است و برنامۀ کاریاش هم پُر است؛ یا در مطب بیمار دارد، یا باید بر بالین مریضی حاضر شود و از درد او بکاهد. ناگهان خدمتکارش به او اطلاع میدهد که خانمی برازنده از راه رسیده و میخواهد فوراً ایشان را ملاقات کند. در نخستین دیدار و در پاسخِ نخستین پرسش، خانم از پزشک میپرسد: «بهنظر شما من دیوانهام یا خودِ شیطان؟»