کتاب اعترافات یک جوان سرخورده امروزی از زبان یک جوان سی ساله به نام فرانچسکو بیانکی فارغ التحصیل رشته علوم که به سه زبان آشنا است و پنج سال پس از فارغ التحصیلی اعتراف نامه خود را تنظیم می کند ، روایت می شود .
فرانچسکو نوشتن این کتاب یا اعتراف نامه را به نوعی کشیدن آخرین نفس هایش و آخرین تلاش خود برای محقق کردن آرمان هایش می داند .
رمان با موضوع اجتماعی و ساختاری گزارش گونه، همراه با طنزی خاص به پدیده کار داوطلبانه یا کارآموزی مجانی می پردازد.
بخشی از کتاب
"کاملا آگاه بودم که هیچ کاری بلد نیستم و به همین علت، هر پیشنهاد کاری را از گرفتن فتوکپی ، فرستادن فکس، پاسخ به پست الکترونیکی، به روز رسانی اطلاعات، باز کردن نامه ها ، مرتب کردن کتابخانه، تا کمک به رئیس اداره در زمان اسباب کشی، می پذیرفتم. انتظارش را نداشتم ، ولی در هر صورت سعی می کردم به بهترین نحو انجام دهم. صادقانه بگویم فکر می کردم با گذشت زمان ، شاید کارهای بهتری به من محول شود، ولی نه تنها این اتفاق نیفتاد ، بلکه... این رمان با موضوعی اجتماعی و ساختاری گزارش گونه، همراه با طنری خاص به پدیده کار داوطلبانه یا کاآموزی مجانی می پردازد."