برفین و رزالین دو خواهر بودند که با پدر مهربان و کتابخوان و مادر زیبا و هنرمندشان در خانهای رویایی زندگی میکردند. تا اینکه یک روز پدر به جنگل رفت و دیگر به خانه برنگشت...
از روز اولی که تعطیلات تابستان شروع شد و هری به خانه برگشت، خانوادهی درزلی چنان با او بدرفتاری کرده بودند که هری فقط دلش میخواست به مدرسهی جادوآموزی و افسونگری هاگوارتز برگردد. اما...
در کتاب «فواید اختاپوس بودن» با زویی آشنا میشویم. زویی مشکلات بسیاری در خانه دارد. او مجبور است از خواهر و برادر بسیار کوچکش مراقبت کند، چرا که مادرش در رستورانی مشغول به کار است و نمیتواند از بچهها نگهداری کند....
سوزی و فرنی دو دخترند که از پنج سالگی با هم دوستهای صمیمی بودهاند. آنها به هم قول دادهاند که هر وقت اخلاق یکی از آنها عوض شد دیگری به او یادآوری کندا وقتی آنها وارد مدرسهی راهنمایی میشوند. فرنی یواشیواش شروع میکند به عوض شدن و اخلاقش شبیه دخترهای لوسی میشود که فقط به فکر مدل مو و لباسشان هستند. سوزی که از این تغییرات خیلی ناراحت است و ...
«هستی» دختر 12 ساله و پرشر و شوری است. او عاشق ژیمناستیک و فوتبال است و از عروسک و کارهای دخترانه بیزار است. روزی بر اثر جنبوجوش فراوان دستش میشکند و پدر که در دریا روی نفتکش کار میکند، از اینکه نتوانسته به سر کار برود و مجبور است هستی را به بیمارستان ببرد خشمگین است؛ اما به زودی خبر بمباران شدن نفتکش و آتش گرفتن آن را میشنود و پدر و اهالی خانواده شکستن دست هستی را سبب خیر دانسته و به او افتخار میکنند...