نویسنده در کتاب "ماه بلند آسمان"، به خوبی روی زشت نژادپرستی را برای مخاطب ترسیم کرده است و به طرز جذاب و درگیرکنندهای از ظلمی که سفیدپوستان در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم بر سیاهپوستان روا میداشتند، سخن میگوید.
کتاب "بیهوشی"، داستان جذاب پسری است که گذشتهی ناخوشایندی دارد و باید بفهمد چطور میتواند از اول شروع کند. داستانی غیرقابلپیشبینی دربارهی فرصتهای دوبارهای که برایمان پیش میآید و اینکه در نهایت خودمان هستیم که انتخاب میکنیم چه کسی باشیم.
در کتاب «جنگی که بالاخره نجانم داد» دوباره با آدای یازده ساله همراه میشویم؛ پای او بالاخره درمان شده و میداند آنچه مادرش میگفت حقیقت ندارد؛ او آسیبدیده و ناتوان نیست. اما این را هم میفهمد که دخترِ کسی نیست. پس آدا چه کسی است؟ جنگ جهانی دوم ادامه دارد و آدا و برادرش با سرپرست قانونیشان سوزان در کلبهای با خانم صورت اتویی- خانم تورتون- و دخترش زندگی میکنند...
خانواده لاک وود یک خانواده 5 نفره است که به قصد نجات عضو کوچکتر یعنی سام از چنگال ابرهای تیره از شهر کلیفدن عازم سفر به سرزمین شگفتانگیز، به جنوبیترین نقطه کره زمین هستند...
در این کتاب جنیفر ای. نیلسن، داستانی مهیج از جنگ جهانی دوم را برایمان روایت میکند؛ داستانی دربارهی جاسوسی و دسیسه. داستانهای نیلسن اغلب رمانهایی تاریخی و بسیار آموزنده هستند. او مباحث تاریخی را در پیرنگهای پر از تعلیق و احساس میگنجاند و داستان «نجات» هم از این قاعده مستثنی نیست.
آیریس و لارک دو خواهری هستند که از همه نظر شبیه یکدیگرند، جز در مواردی که از هیچ نظر شبیه هم نیستند! کسانی که فقط به ظاهر هر چیز توجه میکنند، نمیتوانند آنها را از هم تشخیص بدهند...