شاهزاده خانم جایا تازه پنج سالش تمام شده بود مهاراجه میخواست او را با خود به شکارگاه ببرد و با دنیای وحشی آشنایش کند اما همسرش مهارانی نمیپذیرفت. مهاراجه اصرار میکرد: «لازم نیست بچهها را این قدر لوس کنید آن از تیکا که تا اسب سواری یاد نگرفت از بغلتان پایین نیامد این هم حکایت این دخترک.»...
در این رمان ما تأثیر قصههای عاشقانه را بر ذهن و ایدئالهای یک فرد میبینیم. مادام بواری قبل از آشنایی با همسرش رمانهای عاشقانهی بسیاری میخواند و همین قضیه تفکر او را دربارهی ازدواج و هیجانات آن دگرگون کرده بود.