داستان «نوروزی دیگر» جبهه و جنگ را از منظر رزمندهای نوجوان میبیند و در یک روز مانده به تحویل سال، روایت میکند. فضای بهاری، حال و هوای دیگری به بچههای جنگ بخشیده است و همه آمادهاند که سال نو را در سنگرهایشان جشن بگیرند.
حرف، حرف رجزخوانی منصور حلاج است بر سر دار! رقص خون سیاوش است در میانۀ میدان مکر سودابهها! اگر دشنۀ خیانت شغادها کم نخوردهایم؛ ولی برق غیرت آرشها را هم کم ندیدهایم!