"چون رود جاری باش"، مجموعهای از قطعات خلاصه و عمیق است که لحظههای کوتاه اما جاودانی را در زندگی انسانهای گوناگون ثبت میکنند؛ مانند داستان پسرکی که مینویسد اما بیشتر به قلمش توجه دارد تا به محتوای نوشتهاش؛ چرا که همه چیز بسته به این است که از کدام زاویه به واقعیت نگاه کنیم.
یک جراح پلاستیک به نام «مارک سایدمن» در بیمارستان به هوش میآید و درمییابد که خودش به شکل جدی آسیب دیده، همسرش تیر خورده و جانش را از دست داده، و دختر نوزادش، «تارا»، ربوده شده است...