هرج و مرج طلب هنرمند است. مردی که بمبگذاری میکند هنرمند است. چون لحظهای عظیم را به هر چیزی ترجیح میدهد. او درک میکند که انفجار نوری درخشنده، غرش تندری تمام عیار، چه اندازه ارزشمندتر از چند تن پلیس بدقوارهی خیلی معمولی است.
"جاسوسها" کتابی است در ستایش کتابها. لوئیز فرناندو وریسیمو در این اثر پرکشش دو داستان را پیش میبرد، یکی داستان نویسندهای وازده که بهامید انتشار رمانش در یک مؤسسهی انتشاراتی پر مخاطب اما نه چندان هنری کار میکند و دیگری داستان آریادنه، نویسندهای مرموز که دست نوشتههایش را به دفتر این نشر میفرستد و راوی و دوستانش را درگیر معمای زندگی خود میکند...
این داستان کوتاه، با طنز تلخ و زبان خاص و موزونش، بهوضوح نقدی است بر ریاکاری، شکست نهادها و زوال روابط انسانی در جامعهای که اخلاق خود را از دست داده است.
داستانهایی که سامبرا مینویسد کوتاه و کم حجماند. شیوه داستاننویسی او هم همین گونه است، موجز اما صریح. ایده را یک راست روی کاغذ سرازیر میکند و حالا وظیفه خواننده است که سهمش را از این کلام موجز بردارد یا برندارد. این ویژگی در نثر او نیز بازتاب دارد. گویی خواننده رو به رویش نشسته باشد و با هم مشغول گپ و گفت باشند، بدون زبان بازی شبیه آنچه که در زبان زندگی روزمره جریان دارد.
اندرو، در جست و جوی آرامش و فرار از هیاهوی خستهکننده زندگی شهری به سواحل دنج و رؤیایی جنوب ایتالیا پناه میبرد. سفر او که تنها به قصد استراحتی کوتاه آغاز شده بود با دیدار کلودیو ماهیگیری خردمند و آگاه، مسیری دیگر میگیرد....