در کتاب "خانهای رو گورها" با تِسا آشنا میشویم. تسا، عاشقانه فلوریدا را دوست دارد؛ دریا و آب و هوای آفتابی، مدرسه و گشتوگذار با دوستان. اما خانوادهی تسا تصمیم گرفتهاند از آنجا به شیکاگو سفر کنند. هرچند تسا از این سفر غمگین و ناراحت است اما طولی نمیکشد که اندوه تسا از سفر، به ترسی یخزده در خانهی جدیدشان تبدیل میشود. در آنجا چیزهای غیرقابل توضیحی رخ میدهد: صداهای نامفهوم، چراغ هایی که خودبهخود خاموش و روشن میشوند، نقاشیهای مرموز توی دفتر نقاشی تسا که خودش آنها را نکشیده و در نهایت تصویر دختری شش ساله به نام اینِز که توی آینهی اتاق تسا افتاده! حالا دیگر تسا و دوستان مدرسهاش که قرار است به او در حل این معما کمک کنند، میدانند که خانهی تسا توسط ارواح تسخیر شده است!
فضای داستان به قدری مهیج و ترسناک است که نفس شما تا انتهای داستان در سینه حبس خواهد شد! بله گفتیم ترسناک! به هر حال شما با یک افسانهی ارواح ترسناک طرف هستید که در کنار کشش داستانی، چیزهای خوب دیگری همچون وفق دادن خود با شرایط و محیط جدید، پیداکردن دوستان تازه و روحیهی همکاری را به شما آموزش میدهد.