قدمهای خفهای میان دیوارها طنین میاندازد و احاطهام میکند. شبیه صدای پوتین است یا چیزی پاشنهدار. حتم دارم صدای پاهای برهنهی جونا نیست. ترس به نیازم برای گرم کردن انگشتهای پایم غلبه میکند و لحاف را تا چانهام بالا میکشم...
آن موقع بیست سالم بود میگفتم لعنتی، صبر داشته باش، باندینی. ده سال وقت داری کتاب بنویسی، پس سخت نگیر، بزن بیرون و دربارهی زندگی چیز یاد بگیر، تو خیابانها قدم بزن.
"سرشارِ زندگی"، رمانی عمیقاً تاثیرگذار با طنزی هوشمندانه و شیطنتآمیز است که به کاوش در روابط خانوادگی، چالشهای غیرمنتظره زندگی و پیچیدگیهای روابط انسانی میپردازد.