در مسافرخانهای دورافتاده در سرزمینی بیافق مادر و دختری زندگی میکنند که رؤیای رفتن در سر دارند. پسر خانواده پس از بیست سال دوری به سرزمینش باز میگردد که مادر و خواهرش را بازیابد و خوشبختشان کند. او را به جا نمیآورند. آلبر کامو از این «سوء تفاهم» تراژدی مدرن و تکاندهندهای میآفریند.
خیلی از مردم این کار رو غیرحرفهای انجام میدن. میدونی چیه، از بین صدوپنجاههزار نفری که اقدام به خودکشی میکنن، صدوسیوهشتهزار نفرشون موفق نمیشن. این آدمها اغلب روی ویلچر میافتن و دیگه به درد زندگی نمیخورن. اما در مورد ما...
پنجاه سال از آموزشهای لاکان عمدتاً صرف نگریستن و بازنگری معنا و کارکرد روانکاوی شد. روانکاوی نه الزاماً در حکم علم یا حتی علمی انسانی، بلکه همچون شیوهای که میتواند بازهم به فراروانشناسی منسجم و محکمی متکی باشد...