جیکب با خود فکر کرد، باور به اینکه شخصیت این دختر فراتر از دروغ است (چون جیکب آن قدرها هم احمق نبود که چیزی را کورکورانه باور کند) و با غبطه از زندگی بی ثبات او در شگفت ماندن، زندگی خودش در مقام مقایسه با عزلت گزینی و انزوا توام بود، و در دست داشتن آدونیسو نمایشنامه های شکسپیر به عنوان داروی درد همه ی شگفتی ها و اختلالات روح