آلکسیس با دوستانش و همراه اولیای مدرسه به اردوی بیرون از شهر میرود. او که تاب دیدن خون را ندارد، در تاریکی شب، به دور از خانواده و دوستانش در دل جنگل، چند قطره خون میبیند که بر روی زمین ریخته است…