بعد از مدتی پیادهروی چراغهای عمارت وان بلیک را از دور دیدم که هالهی زردرنگی به اطراف خانه انداخته بود. و تا حدی باغچهها و چمنکاریها را روشن کرده بود. در همان حال که جلو میرفتم نمیدانستم آیا کورنلیا در خانه هست یا نه و اگر هست دارد چه کار میکند؟ وقتی دیدم راه به محوطهی بیدرختی میرسد و دیگر ادامه ندارد از سرعت قدمهایم کم کردم.
پشت درختی پناه گرفتم و نقشهای که لاتیمر به من داده بود را بیرون آوردم و نگاه کردم. در پایان راه باید به راست میپیچیدم و عمارت را دور میزدم و کمی جلوتر میرفتم تا به کلبهی تابستانی میرسیدم.
نقشه را در جیبم گذاشتم و دوباره به راه افتادم و از همان مسیری رد شدم که تد دیلون در شب قتلش از آن گذشته بود. بعد از دور زدن عمارت وارد قسمت دیگری از جنگل شدم و ایستادم. کلبهی تابستانی باید در جایی سمت راست من باشد. یک راهی هم در اینجا وجود داشت که به داخل جنگل میرفت...