آقای گیلیس انسان بسیار درس خوانده ای بود، تحصیلاتش را در گلاسگو تمام کرده بود. به جز خواندن و نوشتن و ریاضیات به ما علوم و تاریخ هم درس می داد و گاهی بعدازظهرها برای مان قصه هایی می گفت از خدایان و هیولاهای اساطیر یونان. هرکدام از خدایان اسم داشتند و متاهل بودند و بچه هایی داشتند که آن ها هم خدا بودند. یک روز از آقای گیلیس پرسیدم چه طور ممکن است بیشتر از یک خدا وجود داشته باشد و او در جوابم گفت خدایان یونانی شبیه خدای ما نبوده اند. آنها فقط موجوداتی بوده اند فناناپذیر. وقتی کلمه ی اسطوره را به کار می بریم یعنی چیزی که درباره اش حرف می زنیم واقعیت ندارد، قصه ای است برای سرگرمی.