وقتی به ستون کناری تکیه دادم تا استراحت کنم، یکی از افراد شرکت به نام تاناکا آمد و گفت «سربازها برای گرفتن آذوقه آمدند. آذوقه را به آن ها دادم.» «به هرحال چاره ای نداشتی. کی دادی؟» «یک ساعت قبل.» «سربازان کجا آمدند؟ آذوقه را کجا بردند؟» پاسخ داد «سرباز پیاده نظام بودند. فکر کردم از واحد نظامی شماره ی دو غربی آمده اند، پس آذوقه را دادم.» این آذوقه را گروهان مخابرات و واحد نظامی شماره ی دو غربی، پیش ما امانت گذاشته بودند. حدود دو هفته پیش سروان سررشته داری نوئورا از گروهان مخابرات که خانه اش روبه روی خانه ی ما در شهرک سندا بود، نفس زنان به خانه ام آمد. گفت می خواهد آذوقه ی گروهان را نزد من امانت بگذارد. وقتی دلیلش را پرسیدم، جواب داد از ستاد فرماندهی تلفن کرده اند. اوضاع به نحوی است که نمی دانند هیروشیما کی بمباران هوایی خواهد شد، بنابراین برای حفظ تدارکات نظامی، دستور داده اند بی درنگ آن ها را پراکنده کنیم.