لوسی هاتن و جاشوا تمپلمن از هم متنفر هستند؛ نه اینکه به هم علاقه نداشته باشند، یا با کینهتوزی یکدیگر را تحمل کنند، از هم متنفرند. و هر روز وقتی در دفتر مشترک دستیاران مدیرعامل، ساعات اداری را نشسته روبهروی هم سپری میکنند، از اینکه این نفرت را با مجموعهای از اعمال تهاجمی منفعلانه به نمایش بگذارند، ابایی ندارند. لوسی نگرش جدی، حسابگرانه و بیذوق جاشوا نسبت به شغلش را درک نمیکند. و جاشوا بهوضوح از لباسهای نامناسب لوسی، دمدمی بودن و سهلانگاریهای او ناراضی است.
حالا که هر دو برای رسیدن به ترفیع مقام میکوشند، مبارزات به شدیدترین حد خود رسیده و لوسی حاضر نیست اجازه بدهد این بازیها او را از رسیدن به شغل رؤیاییاش بازدارد...
منتقدان جهانی دربارۀ این رمان معتقدند: گزنده و خندهدار. نفرتبازی جهان کمدی_رمانتیک را مانند طوفانی درخواهد نوردید. یکی از بهترینها که تابهحال خواندهایم.
«سالی تورن» نویسندۀ این رمان در کانبرای استرالیا زندگی میکند و روزهایش را به ثبت اسناد مالی و تنظیم قرارداد میگذراند (خسته کننده است، نه؟!) بنابراین عجیب نیست که پس از ساعات اداری به دنیای رنگارنگ تخیلات و کلماتش پناه ببرد. سالی و همسرش در خانهای پر از اسباببازیهای قدیمی و کوسنهای جورواجور زندگی میکنند؛ یک خانۀ عروسکی جنزده و شیرینترین سگ پوزهکوتاه دنیا را دارند. نفرتبازی اولین رمان این نویسنده است.