میخائیل بولگاکف سیزده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن مرشد و مارگریتا کرد که به گمان بسیاری از منتقدان با رمانهای کلاسیک پهلو زده و بیتردید از درخشانترین آثار ادبی روسیه به شمار میرود. هنگام درگذشت بولگاکف جز همسر و دوستان نزدیکش کسی از وجود این کتاب خبر نداشت. ربع قرن پس از مرگ نویسنده، رمان بالاخره اجـازۀ انـتشـار یـافت و سیصدهزارتای آن یکشبه به فروش رفت و سپس هر نسخۀ آن تا صد برابر قیمت فروخته شد. دربارۀ این رمان شگفتانگیز بیش از صد کتاب و مقاله تنها به زبان انگلیسی نوشته شده است.
این کتاب ساخت بدیعی دارد و از سه بخش تشکیل شده است. بخش اول شرح وقایع سفر شیطان به مسکو است. در این بخش یک سردبیر و یک شاعر در پارکی باهم مشغول صحبت هستند که فردی به نام ولند به گفتگویشان میپیوندد. ولند در حقیقت همان ابلیس یا شیطان است. بخش دوم کتاب دربارهی به صلیب کشیده شدن عیسا است. این قسمت در حقیقت بخشی از کتاب مرشد است به داستان زندگی پونتیوس پیلاطس، قیصر روم در زمان مصلوب شدن عیسی مسیح اشاره دارد. بخش سوم کتاب، به جریان عشق مرشد و مارگاریتا میپردازد. مرشد همان کسی است که کتابی دربارهی عیسی نوشته است. مارگاریتا معشوقهی مرشد است. عشق بین این دو نفر چنان شدت میگیرد که مارگاریتا همسرش را ترک میکند تا به مرشد بپیوندد. این خطوط داستانی در ابتدا چندان ربطی به هم ندارند اما با پیشروی در داستان، ربط و سیر آنها مشخص میشود.