دو نوجوان در کافهای داخل جزیرهای که وطن مینامند با هم ملاقات میکنند. کوستاس و دفنه در سایهی عشقشان رشد میکنند و بزرگ میشوند. درخت انجیری از شکافی در سقف این کافه سر برافراشته است که شاهد ملاقاتهای مخفیانه و سرخوشانهی آنهاست. وقتی جنگ آغاز میشود و پایتخت به خاکستر و آوار بدل میشود، این دو دلداده ناپدید میشوند و درخت همانجا باقی میماند. سالها بعد، کوستاس به دنبال عشق گمشدهاش به جزیره باز میگردد...
«جزیره درختان گمشده» داستانی است تکاندهنده و شاعرانه دربارهی عشق، جدایی، تعالی، تاریخ و طبیعت. برخی معتقدند این بهترین اثری است که