مارتا در چهلسالگی میداند هیچچیز نمیداند، بهشدت غمگین و سرگردان است و با خودش، با همه احساس بیگانگی میکند. مدتی برای مجلۀ ووگ کار کرد، بعد تصمیم گرفت رمانی بنویسد. مدتی در پاریس زندگی کرد و در حال حاضر ساکن آکسفورد است. فقط اوست که دکترا ندارد، بچه ندارد. در خانهای زندگی میکند که از آن متنفر است، ولی تحمل ترک کردنش را ندارد. مارتا مدتهاست که میداند مشکلی دارد، ولی نمیداند چه مشکلی. مورد مهر و محبت اطرافیانش قرار دارد و طعم عشق را در تمامی جنبههایش چشیده و سیراب است، اما میداند حالش خوب نیست. چرا زندگی چنین به هم ریخته و او چنین درگیر است؟ با خودش، با همه. چرا تنها ایستاده است؟ با این حال، میخواهد پایان خوشی به داستان زندگی خود بدهد... .
دربارۀ کتاب:
اثری حیرتبرانگیز و شگفتیآور و عجیب. (گاردین)
مگ میسون در این اثر تأثربرانگیزش بینظیر ظاهر میشود. روایت زنی است که در کشاکش مبارزه با بیماری روحی، خود را کشف میکند. (پابلیشرز ویکلی)
داستان مارتا هم خندهدار است و هم غمانگیز. حکایتی تلخ و پر از لطافت و در عین حال شیرین. تصویری کامل است از عشق در تمامی اشکالی که ظهور پیدا میکند. داستان از همان اول برایم جان گرفت. خودم را در آن دیدم، افراد مورد عشق خودم را در آن دیدم. من با این رمان تغییر کردم. (مری بت لین، نویسندۀ «بله، دوباره بپرس» از پرفروشهای نیویورکتایمز)
بهطرز عجیبی گیرا و مسحورکننده است. با صدای بلند میخوانید و قاهقاه میخندید. (پیپل)
دربارۀ نویسنده:
«مگ میسون» روزنامهنگار و ویراستار و نویسندهای شناختهشده است که شروع کارش با فایننشالتایمز و تایمز لندن بود. در نشریاتی چون نیویورکر و سیدنی مورنینگ هرالد، تایمز سیدنی ساندیتایمز و ووگ قلم زده است. متولد نیوزلند است و در حال حاضر با همسر و دو فرزندش در سیدنی استرالیا زندگی میکند.
دربارۀ مترجم:
«مریم مفتاحی» متولد ۱۳۴۳ ساری، فارغالتحصیل رشتۀ مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی است. از ترجمههای او میتوان به مجموعۀ کامل آثار «جوجو مویز»، و رمانهای همسر خاموش، دختر آسیابان، و جزیرۀ مرجان اشاره کرد.