کتاب ابشالوم، ابشالوم! رمانی گوتیک از ویلیام فاکنر آمریکایی است که صالح حسینی آن را به فارسی برگردانده است. فاکنر یکی از نویسندگان مهم ادبیات جنوب آمریکاست که در سال 1949 موفق به دریافت جایزهی ادبی نوبل شد. او همچنین در سال 1957 جایزهی پولیتزر را از آن خود کرد. از آثار او میتوان به خشم و هیاهو، روشنایی ماه اوت، گوربهگور و برخیز ای موسی اشاره کرد که در این میان بسیاری از منتقدان کتاب ابشالوم، ابشالوم! را شاهکار بیبدیل این نویسنده میدانند.
از ویژگیهای این کتاب، نخست باید به دشواری متن اشاره کرد. این داستان از زبان سه راوی بهعلاوهی روایت خود نویسنده بیان شده است: دوشیزه رزا، آقای کامپسن و کوئنتین هرکدام قسمتی از داستان را روایت کرده و اتفاقات را از زاویه دید خود بیان میکنند. در ابشالوم، ابشالوم! مردی به نام هنری ساتپن فردی به نام چارلز بن را در کشتگاهی به قتل میرساند. کوئنتین کامپسن داستان این قتل را در کودکی میشنود و 45 سال بعد رزا کلدفیلد بخش دیگری از ماجرا را برای او تعریف میکند. کوئنتین همان شب همراه با رزا به کشتگاه رفته و هنری ساتپن را پیدا میکند. زندگی ساتپن، که بهطرز مرموزی به مالومنال بسیاری دست یافته، توسط سه راوی مختلف روایت میشود. در این رمان همهچیز اعم از اندیشه، ترسها، حادثهها و احساسات طبق خواست نویسنده «مادی» شدهاند.
نام کتاب بیان این نکته را ضروری میکند که ابشالوم طبق روایتهای «عهد عتیق» پسر داوود نبی بوده که یکی از برادران ناتنی خود را میکشد. علاوهبراین او علیه پدرش که پادشاه بوده، شورش کرده و قصد تصرف جایگاه و مقام او را میکند. سرانجام سپاهیان او از سپاهیان داوود نبی شکست میخورند و او نیز کشته میشود. در داستان ابشالوم، ابشالوم! هم به داستانهای تاریخی و اسطورهها اشارههای فراوان میگردد.