به گواه تاریخ، واپسین فرمانروایان دودمانهای برافتاده سنگینترین بارها را به دوش میکشند، زیرا هر خطای آنها با تمام خطاهای نیاکانشان برابری میکند. نیکالای دوم، آخرین تزار روس، در ازای تاجی که بر سر نهاده بود بهای خوفناکی پرداخت، بهای غفلتهای خود و نیز تاوان لغزشها و بیعدالتیهای حکومت سیصدسالهی رمانفها را. فروپاشی سلطنت تزار توفانی را برانگیخت که پیامدهایش تا روزگار ما ادامه یافته است. از زندگی پرفرازونشیب و سرنوشت فاجعهبار نیکالای و خانوادهاش، یعنی ملکه آلکساندرا و پنج فرزندشان، اسناد گوناگونی در دست است، از یادداشتهای روزانهی زوج سلطنتی گرفته تا گزارشهای قاتلان آنها. بااینهمه، گویی هرچه شواهد بیشتری یافت میشود، رازهای سرگذشت آنان دوچندان میگردد.
«تزار از همسرش شاهدخت الکساندرا چهار دختر و یک پسر داشت؛ پسرش الکسی به بیماری هموفیلی دچار بود و تزار با توجه به موقعیت شکنندهاش این بیماری را از مردم پنهان کرده بود. همسرش شاهدخت الکساندرا چون از درمان پسرش ناامید شده بود، به عرفان و صوفیگری روی آورده به مقدسین گرایش پیدا کردهبود. یکی از این مردان مقدس، فرد مرموزی به نام گریگوری راسپوتین بود که گویا در بهبود پسرش به کامیابیهایی هم رسیده بود.»