در زبان هزار و یک شب حالت تعلیق و انتظار، آن احساسی که با آن این کتاب چنان با مهارت ما را در خود مستغرق میسازد، و نیز بسیاری از شخصیتهای داستان (همچون شهریار که شهرزاد برایش این قصه را میگوید یا هارونالرشید موقعی که میخواهد بداند چرا آن بانوی بغدادی سگها را تازیانه میزند و سپس آنها را میبوسد) را به خود جذب میکند، چیست؟ رویارویی با چیزها و حوداثی که سبب آنها روشن نیست تعلیق و انتظار به وجود میِآورد؛ و این وعدۀ چیزهای عجیبتر و غریبتر است که این حالت انتظار را حفظ میکند و دوام میبخشد. تودوروف در گفتار زیبای خود دربارۀ هزار و یک شب بدرستی خاطرنشان میسازد که در هزار و یک شب فریاد برای «پولت یا جانت» نیست بلکه برای «داستانت یا جانت است»؛ اما ما باید بر این بیفزاییم که بیشتر وقتها فریاد برای آن است که «یا داستانی عجیبتر یا جانت!»