مردی که چهار سر دارد. منتظر چه میتواند باشد؟ یک سایه برای رسیدن به کدام آرزو به انتظار می نشیند؟ و همین طور یک عاشق یک توپ یک خر یک سلول زندان یک جاده یک جادوگر در انتظار چه می توانند باشند؟

یک رمان متفاوت به قلم محمدهاشم اکبریانی...

کتاب «باید بروم» نوشته‌ «محمدهاشم اکبریانی» است...

داستان حول محور شخصیتی لجوج که مدت هاست سکوت اختیار کرده میچرخد...

این کتاب روایتی از فقدان مادر و تاثیراتش بر زیست فرزند است

به پدر که می رسم، شگفت زده، قبل از هر کلمه ای می پرسم: «مگه شما نمردین بابا؟»

در کلاس درس می دهم که دو ردیف صندلی دارد و فاصله آن ها از هم چیزی نزدیک به یک متر و نیم است

پاهاش رو گذاشت تو گلدون و گلدون رو پر کرد از خاک...