مردی که چهار سر دارد. منتظر چه میتواند باشد؟ یک سایه برای رسیدن به کدام آرزو به انتظار می نشیند؟ و همین طور یک عاشق یک توپ یک خر یک سلول زندان یک جاده یک جادوگر در انتظار چه می توانند باشند؟رمان صحرا همه درد انتظار بود داستان همین انتظار هاست داستان رنج و عذایی که انتظار به منتظر تحمیل می کند. داستان محوشدن منتظر در آنچه آرزویش را دارد. داستان آنهایی که منتظرند اما نمی دانند منتظر چه و داستان رهایی از تنهایی که وجود یک منتظر را در خود فشرده است.شخصیتهای این داستان بی آنکه همدیگر را بشناسند در مکانی سرپوشیده که به دیوار دارد و یک سویش صحرایی است بی انتها گرد آمدهد و آنکه انتظارشان را برآورده می سازد.همان صحر است.مواجهه ی شخصیتهای منتظر داستان با صحرا و با یکدیگر شالوده ی اساسی زمان را می سازد.صحرا همه درد انتظار بود روایتی است از انسان امروز موجوداتی اسیر انتظار که زندگی شان در حلقه ی همان آرزو گرفتار است محمدهاشم اکبریانی در این زمان جهانی می سازد که در آن هر شخصیت آینه ای است از ترس ها امیدها و تنهایی های بی پایان ما.