الن عزیز! دیشب به عمارت وادرینگ هایتز رفتم و برای اولین بار شنیدم که حال کاترین خوب نیست و هنوز بیمار است، به همین دلیل تصور می کنم که نباید برای او چیزی بنویسم و برادرم هم یا از سر عصبانیت و یا کینه توزی هنوز جواب نامه ای که برایش فرستادم را نداده است. با این حال مجبورم حرف دلم را به کسی بنویسم و تو تنها کسی هستی که از میان اطرافیان برایم باقی مانده است…