بلندی های بادگیر، داستان پرشور و طوفانی عشق جنون آمیز و به نوعی شیطانی میان کاترین ارنشاو و هیثکلیف است. هیثکلیف، کودکی سرراهی بود که پدر کاترین، او را به فرزندی پذیرفت
(رمان های کلاسیک49) رمانی عاشقانه، داستانی شبحگونه، عشقی آتشین و سوزان که بیشتر به یک کابوس شبیه بود. از آن دسته کتابهایی که در ذهن آدمی میماند و سالها ذهن را به خود مشغول میسازد.
بلندیهای بادگیر روایت عشق است و انتقام، با شخصیتهایی که آمیزه لطافت و خشونتاند، مهر و کین، امید و بیم،… در مکانی که آن هم آمیزهای است از گرما و سرما، روشنایی و تاریکی، تابستان طراوتبخش و زمستان اندوهبار.