من تنهایم
دنبال رنج کشوری هستم که مرا آواره کرد
صدای فیروز با من روبهرو میشود
مانند شمشیر :
«روزی به محلۀ خودمان برمیگردیم»
من تنهایم،
مانند قطارهای قدیمی سفر میکنم
همراه همۀ سرزمینها
برای سرزمینی که روزی مال ما خواهد شد،
و روزی که تنها به خانه میآیم