سمیه هیچی دیگه حالیم نی! روبروم هیچی نیس امیر! جلوی چشام تو هسی با یه چوب زیر بغلت. جلوی چشام پسر ناکس این پیرمردهاس که داره مث سگ میندازتمون بیرون. جلوی چشام خودمم که مث سگ پاسوخته باید سگدو بزنم که شکممون پر شه. حالا این وسط آقا دلش سوخته برای این پیرمرد دم کلفت؟
امیر تو اینجوری نبودی سمیه!