جوزف اِشکورِتسکی یکی از نمادهای ادبیاتِ چک است. نویسنده ای که نه نازیسم توانست او را از پا در بیاورد نه کمونیسم. او سال 1923 به دنیا آمد و سال 2012 از دنیا رفت. او از نوجوانی عاشق نواختن ساکسوفون شد. در دوران جنگ اسیر و دو سال در کارخانهٔ هواپیماسازی بیگاری کرد. بعد از آزادی چکسلواکی خود را محاصرهٔ کمونیسمِ روسی ای یافت که کشورش را نابود می کرد. او بعد از بهار 68 و تجاوز ارتش سرخ به کشورش و ممنوع القلم شدن به کانادا رفت و ناشر آثار نویسندگانی چون کوندرا، هرابال، هاول و... شد. او نویسنده و جستارنویسی چیره دستی بود که آثارش به شدت تأثیر گذاشتند. کتاب ساکسوفون بیس اثری ست که در اواخر دههٔ هفتاد منتشر کرد. یک جستار بلند و دو داستان با محوریت موسیقی. او در جستارش که روایتی شخصی دارد؛ از نفرت توأم نازیسم و کمونیسم می نویسد از موسیقی جاز و هر نوع سبکی که به نظرشان منحط می آمد، و مقاومت نسل او با این نوع موسیقی. با راک اندرول، جاز، بلوز و... او نواحتن و گوش دادن را چونان اراده ای روایت می کند علیه دیکتاتوری و برای همین این کتاب روایت هایی ست که در آن ها قدرتِ هنر خود را به رخ می کشد. اشکورتسکی با ساکسوفونِ مشهورش هم نواخت و هم از آن نوشت تا نشان دهد واقعاً تنها صداست که می ماند.