روستای محوشده روایت مردمانی است که ناگهان به بلایی دچار میشوند که از کل دنیا جداشان میکند. همه جویای علت حادثه هستند اما کسی دست پر برنمیگردد. در روزهای نخستْ وحشت اجازهٔ هیچ اقدامی به اهالی نمیدهد و اندکاندک با مشکلاتی روبهرو میشوند که از آن بیخبر بودند: کمیابی و نایابی، صفهای طویل خرید، سهمیهبندی سوخت، برقراری نظام کوپنی… بهسوی کلیسا هجوم میبرند اما وقتی کشیش نیز نمیتواند توضیحی باورپذیر بدهد، کلیسا اندکاندک خالی و خالیتر میشود. هر کس میکوشد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. کسانی میمیرند و کسانی نیز به قعر درهٔ خفت و دریوزگی سقوط میکنند…