قطار رد شد صدایی از پشت سرم شنیدم و آنا را دیدم که از اتاق بیرون میآید به سرعت طرف ما دوید، وقتی کنار او رسید زانو زد و دستهایش را روی گلوی تام گذاشت تام هنوز نگاه حاکی از هراس و درد را در چهرهاش داشت. خواستم به او بگویم نه فایدهای ندارد حالا دیگر نمیتوانی به او کمک کنی اما بعد فهمیدم که سعی نداشت جلوی خونریزی را بگیرد میخواست مطمئن بشود فنر در بطری بازکن را پیچاند و بیشتر و بیشتر در گلویش فرو برد و در تمام مدت آرام آرام با او صحبت میکرد نمیتوانستم بشنوم که چه میگفت.
کتاب "مرگ ایوان ایلیچ"، نگاهی بسیار جذاب و گاهی اوقات دلهرهآور به پرتگاه مرگ است و علاوه بر این، به مخاطبین نوید میدهد که میتوان در هر لحظه از زندگی به آرامش روحی و معنوی رسید.
اورول در کتاب "تنفس در هوای تازه"، بر علیه پیشرفت و تکنولوژی و مرگ ارزشهای انسانی قلم میزند و برای از بین رفتن تمامی خصایل انسانی قدیمی اظهار تاسف میکند. این رمان حال و هوای انگلستان پیش و پس از جنگ را با هم مقایسه میکند.