- دختر صیغهایاش هستم. افسر نگهبان گوشهایش تیز شد و به دختر حدوداً سی سالهای که داشت به گروهبان کارت شناسایی نشان میداد نگاه کرد و گفت: - یعنی چی دختر صیغهایاش هستی؟..
داستان چهار کارمند شاغل در یک شرکت پس از این که به جلسه ای خارج از اداره فراخوانده می شوند، در مسیر خود برای رسیدن به یک بازی «اتاق فرار» که توسط شرکت ترتیب داده شده، در آسانسور گیر می افتند.
ماجرای کتاب پیش رو حول نویسندهای پیش میرود که مدتی را برای نوشتن داستان جدیدش در خانه تنها مانده و خانوادهاش دور و در سفرند. زمانی که او از خانه خارج میشود، با رانندهای مواجه میشود که سوالی مشکوک و عجیب میپرسد...
نویسنده در این کتاب به شما کمک میکند تا افکار منفی را از خود دور کنید و کیفیت زندگی را بالا ببرید. او برای خلق این کتاب، از تجربیات روزمرهی خود کمک گرفته و روند درمان خود را نیز در این کتاب آورده است...