یاسمن در آستانهی ازدواجش با مخالفت پسرعمویش مواجه میشود اما با قاطعیت خود را آمادهی این ازدواج معرفی میکند. گرچه شرایط آنطور که او فکر میکند پیش نمیرود و هر چه به روز جشن نزدیکتر میشود، تردیدهای در دلش برای درست و غلط تصمیمش زیاد شده ودرست در واپسین لحظات به قطعیت میرسد. او سعی میکند به گونهی که کسی متوجه نشود از مسیری که پا در آن گذاشته عقب گرد کند، اما همه چیزی با طرد شدن او از خانواده به گونهی دیگری رقم میخورد.