در این قصهی تاریک آمیخته به طنزی ظریف؛ سونیا چطور باید با مربی رانندگی با آن صدای خشن، با تنهایی، با خواهری که حتی جواب تماسهایش را نمیدهد و ماساژوری که دم بهدم به مراقبههای وهمآلود دعوتش میکند به زندگی رونقی بدهد.
«وردهایی برای فراموشی» داستان امری بلکوود را روایت میکند که در جزیرهای به نام سرشا که همیشه مهآلود است زندگی میکند اما روزهای یکنواخت و گرفته امری بلکوود پس از جنایتی ترسناک برای همیشه تغییر میکنند؛ لیلی، بهترین دوست امری در شبی مهآلود کشته شده و سپس آگوست سالت، معشوق امری به قتل لیلی متهم میشود. آگوست مجبور به ترک جزیره به همراه مادرش میشود.
هریت و وین از زمان دانشجویی، زوج کامل ومعرکهای محسوب میشدند. مثل نمک و فلفل، عسل و چای، خرچنگ و نان رول، با هم جور بودند. اما حالا، به دلایلی که هنوز در موردشان صحبت نکردهاند، اینطور نیستند.
در انتهای تاریک و مبهم خیابان مردی در باد داشت میرفت. شبحی از هیکل یک مرد که بالای بلند و سیاهش با تاریکی سرد شب در هم آمیخته بود و چون مهی سرد و رقیق در حال فرو مردن بود. مرد نمیرفت. نمیخواست که برود...