شخصیت اصلی رمان، مردی سلطه پذیر و مالک یک فروشگاه دست دوم فروشی در سان فرانسیسکو است زندگی آرام و ساده او با مرگ غیر منتظره همسرش هنگام تولد فرزند اولشان زیرو رو می شود.
ربکا سولنیت در کتاب ساختن بهشت در جهنم، به بررسی عمیق پنج فاجعه، از زلزلهی ۱۹۰۶ در سانفرانسیسکو تا توفان و سیل در نیواورلئان در نود و نه سال بعد، میپردازد.
صداهای آنها هنوز در گوش ماست؛ صداهای همهی آنها که به پیشواز فاشیسم رفتند، میدانها را قرق کردند، خیابانها و گذرها را بستند و کارناوال فاشیسم را همچون مناسک باستانی آیینی کهن، بهجا آوردند.
آدمها با گذشته هایی که همواره در فاصله و نزدیک اند و شهر به شهر، خیابان به خیابان، قدم به قدم، لیوان به لیوان و نفس به نفس در پیشان میآیند، چه میکنند؟