این رمان مدرن با نثری موجز و زیبا ، فرار یک جوان آشفته را از دهکدهای که او را در آن قضاوت میکردند، بازگو می کند. توبیاس، پسر نامشروع یک فاحشه و مدیر مدرسه محلی، با پیدا کردن کاری در یک کارخانه در شهری ناشناس و راحت، آرامش را پیدا میکند. اما این آرامش شکنندهی او با ظاهر شدن کارولین، عشق دوران کودکیاش ، که با شوهر و بچهاش به آن شهر آمده ، متلاشی میشود. این رمان، اکتشافی دلهرهآور از جابجایی، جستجوی عشق و تعلق و زندگی به عنوان یک مهاجر است.