حتی پیش از اولین قتل هم از دورهمی خانوادۀ کانینگهام وحشت داشتم؛ پیش از آنکه طوفان در استراحتگاه کوهستانی زمینگیرمان کند. موضوع این است که ما کانینگهامها خیلی با هم نمیسازیم.
فقط یک وجه اشتراک داریم: همهمان آدم کشتهایم.
برادرم، خواهرخواندهام، همسرم، پدرم، مادرم، زنبرادرم، شوهرعمهام، ناپدریام، عمهام و حتی من.
وقتی اولین جسد در میان برفها پیدا میشود، شکی نیست که فقط یک کانینگهام میتواند مرتکب جرم شده باشد ـ و اثباتش به عهدۀ من است.
در خانوادۀ من آدمکش زیاد است؛ اما قاتل فقط یکی است…