ورونیکا، زنی سی و چند ساله و مادر دو فرزند قصد دارد کلبهای روستایی را برای سفری یک هفتهای در تابستان اجاره کند. سرانجام با هوگن مردی پنجاه و چند ساله که صاحب خانهای نیمه مخروبه در کنار دریاچه است. به توافق میرسد و سفر آغاز میشود.
دیوید آبرن نمایشنامهنویس مشهور آمریکایی و برندهی جوایز بسیاری چون پولیتزر، تونی و دراما دسک در دریاچهی گمشده تنها در پنج صحنه و با دیالوگهایی به ظاهر بسیار ساده و پیش پا افتاده دو کاراکتر نمایش نامه را با جزئیاتی دقیق به تصویر میکشد وی این آدمهای غریبه را که هر یک مشکلات خاص خود را در زندگی دارند به بهانههای مختلف کنار یکدیگر قرار میدهد و تابلوهایی پرکنتراست میآفریند. هر چند این دو فرد بسیار با هم تفاوت دارند اما مسیر به گونهای طراحی میشود که گاه ناچارند از احساسات ژرف خود از دغدغهها و نگرانیهایشان با دیگری حرف بزنند با هم جرو بحث کنند. تنش پدید آورند و گهگاه از هم دلجویی کنند. مخاطب در این نمایش نامه با تصویری غریب اما باورپذیر از زندگی آدمها رو به رو میشود که پر است از دوری، دلسردی و نا امیدی با این حال هنوز هم چیزهای کوچکی یافت میشوند که به زندگی رنگی نو ببخشند و گهگاه اندکی امید و اشتیاق پدید آورند.