همیشه به دستهای خالی مناین رؤیا هستکه درخت سایه میافکندکلاهی سیاه روی سرمدستی دراز میکنمجغدی مینشیندکه صورت تو را به چهره دارد و میگوید:پس آن روز کی میرسد؟