کودکی که از بازی برمی گشت و ترجیح میداد دیرتر به خانه برود در تاریکترین دقایق روز صدای بال زدن کبوتری را شنید سربالا کرد دفتری پرورق از بالای سرش عبور میکرد پرید آن را گرفت فقط صفحهی اولش سیاه شده بود طفل خوشحال شد که بهانهای برای دیر رفتن و خوشحال کردن والدینش یافته است....
ماجرای یک عشق آتشین و نبردهای محبوبه برای فرار از حلقهی سوزان آن، داستانیست عبرتآموز برای دختران جوانی که سرخوش و بیاحتیاط تصمیم به سقوط آزاد در درهی عشقی ناشناخته میگیرند.