در این سرزمین وزیری دیکتاتور حکومت میکند. او برای خود برج بلندی ساخته که هر سال بلندترش میکند و برای این کار از نیروی نوزادان جادویی استفاده میکند. او نوزادان را از مادرشان جدا میکند و به برج خود میبرد. وزیر استفاده از جادو را برای همه بهغیر از خودش منع کرده و هر جا جادوگری پیدا شود فوری بازداشت میشود. وقتی آخرین بار ستاره دنبالهدار بورو در آسمان ظاهر میشود 20 کودک جادویی دیگر به دنیا میآیند که یکی از آنها میمیرد و جنازهاش را توی کپهای زباله میاندازند. مرد آشغالجمعکنی جنازه را پیدا میکند و در کمال شگفتی جنازه زنده میشود. او بچه را با خود میبرد و بزرگ میکند. با بزرگ شدن بچه نیروی جادویش هم بیشتر و بیشتر میشود تا اینکه بالاخره وزیر از این ماجرا خبردار میشود…