خالی گذاشتن آپارتمان، حتی برای یک شب، ممنوع. ایجاد مزاحمت برای ساکنان، که همگی ثروتمند هستند یا مشهور یا هر دو، به کلی ممنوع. این ها تنها قوانینی هستند که جولز لارسن در شغل جدیدش به عنوان یکی از مراقبان آپارتمان های ساختمان بارثولومیو باید رعایت کند.
هانس کریستین آندرسن در بستر مرگ است. مورفین مغز او را میان رویا و توهم به نوسان درآورده و یک عمر نادیده گرفتهشدن از سوی هموطنانش، آن هم زمانی که خود بهخوبی بر اهمیت آنچه میکرده آگاه بوده، چون خوره بر جانش افتاده و او را مطرود و منزوی ساخته است. آندرسنی که در سفرهای متعدد و فراوانش با بیپروایی و تیزبینی زیباییهای شهرهای مختلف جهان را در کنار پلیدیهایشان دیده و تا مغز استخوان رنجها و لذتهای زندگی در آن شهرها را چشیده اینک بر درگاه مرگ از آستانهی زمان و واقعیت گذشته است و قصههایی که ساخته با قصهی زندگی خودش در هم پیچیده و یکی شدهاند. استیگ دالاگر اینهمه را دستمایهی رمان پیشِ رویمان ساخته و خوانندگان را به سفری در ذهن، بدن، روح و آثار یکی از بزرگترین چهرههای ادبیات جهان میبرد.